دیدگان من
چه شب هایی را سحر کردم
وشوق با من شب زنده داری کرد
و من در کمین او بودم
مبادا اسیر خواب گردد
ونگهبان بسترم خیال وجد
و می گفت :
مبادا در خواب باشی
زیرا خفتن بر تو حرام است
بیماری در گوش من میگفت :
"گر طالب وصلی
مبادا شکوی بر زبان گویی
این روز ها بر من گذشت
حال ای دیدگان من !
دیدار خیال خواب را به شما بشارت می دهم
و تو ای نفس
حذر کن !
مباداآن عهد را به یاد آری
**********
راه من
راه من به سوی فردا کجاست ؟
کیست مرا آگاه کند ؟
شاید آرامش خود را در میان ستارگان یابم
زیرا گذشته ام گرفتار ظلمت بود
و گویا بار سنگینی بودم بر دوش زندگانی
---------------------------------
اینم یک عکس بی ربط
سلام شعرات قشنگ بودن برات آرزوی موفقیت میکنم راستی من یه مشکل دارم محمود جان من تنظیمات فونت و این چیزارو ندارم می تونی کمکم کنی ؟ نمی تونم فنتم رو بزرگ یاکوچیک کنم خوشحال میشم راهنماییم کنی
سلام آقا سید.
سلام
قشنگ بود
امید وارم راهت رو پیدا کنی